معرفتشناسي عرفا
معرفتشناسي عرفا
منبع:فصلنامه تخصصی ذهن
اشاره
در راستاي اين هدف، نگارنده نخست به نقل مطالبي از متون معتبر عرفاني پرداخته و سپس مقاله را با درج اظهارات عينالقضاة همداني، عارف قرن ششم پي ميگيرد.
همچنين در آغاز، مختصري درباره شيوه بحث توضيح داده شده و تا اندازهاي به حدود و امكانات و مشكلات كار اشاره گرديده است.
مقدمه
اما از آنجا كه در ورود به هر نوع از علوم و فنون، بايد نقطة آغاز حركت خود را، موجودي خويش در زمينه آن علم و فن قرار دهيم، لازم است كه به محصول تلاش پيشينيان در زمينه معرفتشناسي توجه كنيم و از جايي كه آنان بازماندهاند، كار خود را آغاز كنيم.
گذشتگان ما، اگرچه عنواني خاص به مباحث معرفتشناسي ندادهاند اما درباره بسياري از مسائل آن، انديشيده و نظر دادهاند. مثلاً دقتهاي ابنسينا و ديگران در مباحث مربوط به حد و برهان، نكات برجستهاي از مباحث معرفتشناسي را دربردارد، همچنين است مباحث اهل كلام در موضوع «نظر»، يا اظهارات عرفا در مورد معارف شهودي.
آنچه در اين مقاله و مقالات بعدي، تحت عنوان «معرفتشناسي عرفا»، خواهد آمد، تأمل و بررسي «معرفت شهودي» است؛ معرفتي كه عرفان اسلامي، آن را مقصد و مقصود نهايي خود ميداند.
در اين مقالهها، اصول، مباني، خاستگاه و خصوصيت معرفت عرفاني را، در حد امكان، براساس اظهارات عرفا، مورد بحث و بررسي قرار خواهيم داد و به دليل رعايت گنجايش مقاله و ضرورت پرهيز از تكرار مكررات، از مباحث جنبي خودداري خواهيم كرد.
شيوة بحث
براي توضيح مطلب، ابتدا بايد به دو نكته توجه كنيم:
نخست آن كه همه علوم و فنون، مراحلي را پيموده و به وضع كنوني رسيدهاند. قطعاً اين علوم و فنون، در اين مرحله نيز متوقف نمانده و وارد مراحل بعدي خواهند شد.
اين تحول تكاملي را حتي اگر در اصول و حقايق نپذيريم، اما در نحوة ارتباط با آنها و درك و دريافت و بهرهبرداري از آنها، جاي ترديد وجود ندارد. بنابراين، نه تنها علوم و فنون بلكه معارف فلسفي و عرفاني هم، از لحاظ دريافت و تنظيم، در معرض تحول قرار ميگيرند.
مسلماً عرفان و تصوف هم، از آغاز پيدايش خود در ميان مسلمانان، مراحل مختلفي را پشت سر گذاشته تا به حالت كنوني رسيدهاند. بي ترديد، عرفان ابراهيم ادهم (فوت 161 ه' )، رابعه (فوت 135 ه') و امثال آنان، با عرفان سراج طوسي (فوت 378 ه') و كلابادي (فوت 380 ه' ) و امثال آنان، فرق داشته و عرفان اينان نيز با عرفان ابن عربي (فوت 638 ه') و مولوي (فوت 672 ه')، از جهات مختلف، متفاوت بوده است.
و اما نكته دوم آن كه اين تحول كه باعث پيدايش مراحل و درجات مختلف ميگردد از جهتي تابع زمان و تاريخمند است و از جهتي چنين نيست. از آن جهت تابع زمان است كه به هر حال اين سير تكاملي در طول زمان تحقق پذيرفته است. اما از جهت ديگر، درجات و كمالات عرفاني نيز مانند مراتب علوم ديگر در هر دورهاي نسبت به افراد مختلف وجود دارند. مثلاً در قرن هفتم يا دهم نيز افرادي بودند كه در رديف ابن ادهم، قرار ميگيرند. چنانكه افرادي هم بودند كه همطراز ابنعربي و مولوي به شمار ميآيند. بعلاوه، هر فردي از سالكان، در طول عمر خود در مراحل مختلفي از كمالات عرفاني قرار ميگيرد.
با توجه به نكتههاي ياد شده، شيوة بحث چنين خواهد بود:
-1 عدم نيل همة عارفان به همة مقامات.
-2 بيان ناپذيري تجارب و حالات عرفاني.
-3 راز بودن نهادي معرفت شهودي.
-4 رازداري عارفان.
-5 اشارهاي بودن زبان عارفان.
-6 نسبيت حاكم بر اظهارات عرفا از جهت:
- حال و مقام گوينده از نظر درجات كمال و موقعيت روحي.
- حال و مقام شنونده از نظر درجات كمال و موقعيت روحي.
- قدرت بيان و ميزان تسلط بر تعابير و گزينش اصطلاحات، عبارات و مناسبات.
-1 معرفت شهودي، شامل: تعريف و تحديد معرفت شهودي و بيان مباني مستندات و تعيين قلمرو آن.
-2 ويژگيهاي معرفت شهودي، شامل: وضوح و ترديدناپذيري، بيانناپذيري و غيره.
-3 رابطه معرفت شهودي و علوم نظري، شامل: نسبت شهود به علم و بالعك سازگاريها و ناسازگاريها، امكان نقد متقابل، مباني نقد متقابل.
-4 مبادي دستيابي به معرفت شهودي، شامل: قوس صعودي و نزولي و منشأيت آث وجود، كون جامع و غيره.
-5 روش وصول به اين گونه معرفت، شامل: سلوك، مبادي حركت، رياضت و مرا سلوك و نشانههاي توفيق و تجرد.
در اين زمينه پيش از هر چيز لازم است گزيدهاي از بيانات عرفا را مورد توجه قرار دهيم. اين كار دو نتيجه در بر دارد: يكي اينكه با بيان عرفا وارد حوزة بحث و بررسي ميشويم و ديگر اينكه طي بحثهاي بعدي، به اين متون و نصوص ارجاع ميدهيم.
عين القضاة و مباحث معرفتشناختي
اما اينكه پيش از همه به آثار عينالقضاة توجه كرديم، به دليل سبقت زماني او در مطرح كردن روشن و تفصيلي اين مباحث است.
عين القضاة، در اوايل قرن ششم، نكاتي را مطرح كرده است كه حدود يك قرن و نيم پس از وي، برخي از بزرگان و شارحان تصوف اسلامي مانند صدرالدين قونوي، بطور جدي وارد آن مباحث شدهاند. عينالقضاة حدود سي و سه سال عمر كرد. او نيز مانند همه كساني كه ميخواستند از حدود مقبول جامعه، فراتر روند، با اتهامهاي واهي (از جمله ادعاي الوهيت)، به اعدام محكوم شد و در سال 533 هجري پوستش را كنده، بر دارش كردند و سپس سوزاندند.
او در مقدمة زبدةالحقايق ميگويد كه نوشتههايش پيش از زبدةالحقايق، با اصرار دوستان، در توضيح اصول اعتقادي، بر مبناي قواعد عقلي بوده است اما زبدةالحقايق را پس از دست يافتن به معارف ذوقي و شهودي نوشته است. او در اين كتاب بر آن است كه اصول اعتقادي، مخصوصاً مسئله «نبوت» را براساس معارف ذوقي توضيح دهد و با اقرار اكيد به اينكه اين معارف ذوقي و شهودي در بيان و در قالب الفاظ نميگنجند، وعده ميدهد كه نهايت تلاش خود را در تعبير از اين معارف بكار گيرد. اما اگر چنانكه بايد نتواند اين كار را بكند، به دو دليل عذر تقصير ميخواهد:
- يكي اينكه در اداي اين معاني چندان فرصتي براي گزينش الفاظ و ويرايش عبارات نبود، اگرچه هرگونه تلاش و دقتي هم به كار ميرفت، باز هم اداي آن معاني در قالب الفاظ امكان نداشت.
- و ديگر اينكه اين متن براي كساني نوشته شده است كه در اثر ممارست در حقايق عقلي، آمادگي درك حقايق ذوقي را از اين گونه عبارات به دست آوردهاند.
- پاسخ به اصرار دوستان.
- نشان دادن راه ذوق و كشف بر طالبان معرفت، تا بر علوم عقلي بسنده نكرده، دانش را بينش نپندارند161.
اينك گزيده نصوص و بيانات عينالقضاة:
-1 روشنايي درون
چيزهايي كه در اين قلمرو درك شوند، كمتر نيازمند استدلال و مقدماتند، زيرا آنكه چيزي را ميبيند، نيازي به استدلال ندارد. اين نابينايانند كه بايد از راه استدلال آن، را دريابند، چنانكه با لمس ميتوان به وجود چيزي پي برد. اما جز وجود آن، چيز ديگري را با استدلال نميتوان فهميد. مثلاً نميتوان به رنگ آن پي برد كه راه استدلال در چنين مواردي بسته است.»162
-2 حدود كارآيي انديشه و روشنايي درون
-3 بصيرت، نيرويي است مانند بينايي يا ذوق شعر
-4 فرق عالم و عارف در ادراك وجود حق
خرد نيز با ادراك وجود حق لذت ميبرد، اما اين لذت به دريافت جمال حق مربوط نيست، بلكه لذت دانايي به جمال حق است، چنانكه خرد از دانشهاي ديگر نيز مانند حساب و رياضيات و پزشكي لذت ميبرد.
خرد در اينجا همانند چشم است نسبت به مواد خوشبو. اگرچه چشم آن ماده را در رنگ زيبايي ببيند، اما لذتي كه چشم ميبرد با لذت قوه بويايي فاصله زيادي دارد و طبيعي است كه دريافت چشم از آن ماده چنان شوقي ايجاد نميكند كه دريافت با قوه بويايي ايجاد ميكند.
در مورد درك حق با مقدمات عقلي هم، آن شوق و دردي كه در دل عارف وجود دارد، وجود نخواهد داشت و خرد تنها از دانش خود لذت خواهد برد.»165
-5 انس عارف به جمال الهي
-6 ايمان به قلمرو معرفت، ولايت و نبوت
-7 ايمان به نبوت، ايمان به غيب است
-8 روش تقويت ايمان به نبوت
-9 صفات حق از نظر عقل و بصيرت
يكي آن اوصافي كه نمونهشان را در موجودات ديگر مييابيم، مانند حكيم و آفريدگار. اينگونه اوصاف را با عقل و انديشه ميتوان دريافت.
و ديگر آن صفاتي كه موجودات ديگر نمونهاي از آنها را با خود ندارند، مانند صفت كبريا، عظمت، جمال و بهأ. حقيقت اينگونه اوصاف را با عقل و انديشه نميتوان شناخت. براي اينكه هرچه عقل درباره اينها دريابد، با حقيقت آنها فاصله زيادي خواهد داشت. پس براي درك اينگونه صفات نيازمند حوزه معرفتي فراخرد هستيم.
مبادا فريب ظاهر قضيه را بخوري! كه نهاد آدمي بر آن است كه چنان بنمايد كه همه چيز ميداند، در حالي كه چيزي نميداند! و لذا به ناتواني خود اعتراف نكرده، بتواند يا نتواند در همه مسائل دخالت ميكند. چنانكه قوه واهمه در حوزه قوه عاقله دخالت ميكند.
براي اثبات دخالت نارواي عقل همين قدر كافي است كه اگر كسي مدعي شد كه جمال ازلي را درك ميكند به او بگويي كه: از هر زيبايي بخاطر زيباتر از آن دست ميكشند، پس تو چرا به خاطر آن جمال ازلي از ماسواي او دست برنميداري؟! در حالي كه زيباترين چيز جهان، در مقايسه با آن جمال ازلي، از هر زشتي زشتتر است!!»170
-10 احوال عشق را تنها با بصيرت ميتوان دريافت
-11 درك ناتواني خرد با عقل و بصيرت
-12 توانايي عقل
-13 مشاهدة معارف با ذوق، مانند درك اوليات است با عقل
اما دريافت آن بر خردورزان، دشوار و ناممكن است... اينها كه گفتيم با ذوق درك ميشوند و اين شهود ذوقي، از درك و دريافت خرد نسبت به اوليات كمتر نيست. جز اينكه نميشود دريافت شهودي را با همين الفاظ بيان داشت و بيترديد، اين عبارات، از بيان آن حقايق و انتقال آنها به حوزة فهم ديگران ناتوانند و لذا هر كه حق را شناخت، زبانش از كار ميافتد.»174
-14 فرق علم و معرفت
-15 معارف شهودي بيان ناپذيراند
-16 اقسام علوم عقلي
يكي آنكه داراي دو رويكرد است.
و ديگري آنكه داراي سه رويكرد است.
به گمان برخي اين نوع دوم، جزء معارف است نه علوم، و اين پنداري است نادرست كه ميخواهم آن را توضيح دهم.
قسم اول كه داراي دو وجه و رويكرد است، يك وجهش، تعليم معلم و راهنماست و وجه ديگرش فهم شاگرد، مانند طب، نحو و رياضيات.
و اما قسم دوم كه داراي سه رويكرد است، يكي به گفتار و تعليم و معلم است، و ديگري به فهم شاگرد، و سومي به ذوق شاگرد. بيشتر مسائل مربوط به نفس و صفات ازلي و امور آخرت از اين قبيلاند. بيشتر دانشمندان گمان ميبرند كه اينها را دريافتهاند در حالي كه جز تشبيه بهرهاي ندارند.»177
-17 سودمندترين راه در كسب معارف
-18 مكاشفه
ز آنچه بر من رفت، لب بستم كه: هيچ!فال نيكي زن تو هم، چيزي مپرس!
دل در سينه ميتپيد و اشكم سرازير ميشد، عشق غوغا ميكرد و حسرت و اندوه توان فرسا بود كه: تا كي تلاش بيهوده! تا كي در زندان فراق به ياد معشوق بودن! چون تب و تاب عشق فزوني يافت، جان به جايگاه اصلي خود بازگشت و قلم از دست نويسنده افتاد.
از حضرت معشوق، فرمان ديدار يافته، مرغ جان از قفس تن، بر آشيان حقيقي و جايگاه واقعي و نهادي خود پرواز كرد. ميان او و آن سلطان ازل كه او اسير سرپنجهاش بود، حالاتي رفت كه شرحش ناممكن است.
و چون رخصت بازگشت يافت، اجازه خواست تا گرفتاران حصار زمان و مكان را، از اين واقعه چيزي گويد. و اجازه يافت. و چون به زندان تن بازگشت، اينها را توانست در قلم آورد. اگر ترا بر خاطر گذرد كه اينها يعني چه، از آن سوي حجاب غيب فريادت زنند كه: با ادب باش! كوران را بحث از رنگها و نقش و نگار نرسد!!
سوگند به آنكه ملك و ملكوت در قبضة قدرت او بوده و عظمت و جبروت زير فرمان اوست، اگر از آنچه ميان من و معشوق رفت، ذرهاي در جهان خاكي، آشكار گردد، عرش و كرسي از هم پاشند، تا چه رسد به آسمان و زمين.»179
-19 كسب معارف با دنيا دوستي نميسازد
بلي اگر عزم آن داشتي كه با ذوق و تجربه، به حقيقت، پيبري، بايد دست از دنياي دون برداري و لذايذ و سرگرميهاي پست آن را به دنيا دوستانِ دونهمت، واگذاري. در راه آخرت هرگونه زياني ناچيز است. براي عاشق كدام ننگ و بدنامي بدتر از آن است كه به كمتر از ديدار يار بسنده كند.... اگر دست از دنيا برداشتي، فيض حق ترا اندروني ارزاني دارد كه جز جمال ازل كه آب زندگاني است، به چيزي دل نبندد.»180
-20 الفاظي كه اين جهانياند، از دلالت بر حقايق جهان غيب ناتوانند
و دليل من بر اين مطلب روشن است. براي اينكه اگر كسي بخواهد به نابينا كيفيت رنگها را بفهماند، ناچار است چنين توضيح دهد كه انسانها يك نيرو و حس ديگري دارند كه با آن مانند حواس ديگرشان چيزها را درك ميكنند. اما ادراك آن نيرو از نوع چهار حس ديگر انسان نيست و حتي از نوع معقولات او هم نيست. براي نابينا باور به چنين نيرويي دشوار است اگرچه خود اقرار كند و اظهار عقيده و يقين نمايد. براي اينكه ما ميدانيم كه او سخن از غيب ميگويد و عقيدهاش در اين باره جز خيالات چيزي نيست. رابطة ما با حقايق ماوراي اين جهان نيز چنين است.»181
-21 شرايط باز شدن چشم بصيرت
-22 يافتههاي فرا خرد
يكي آنكه نسبتش به نيروي فراخرد، مانند نسبت اوليات به عقل و انديشه است.
و ديگر آنكه نسبتش به نيروي فراخرد، نسبت مسائل پيچيدة نظري به عقل است كه جز به وساطت اوليات، براي عقل و انديشه قابل درك نيستند.
و اين نكتة باريكي است كه درك آن دشوار است. انتظار نداشته باش كه آن را به آساني بفهمي. اين نكته را هم بايد به عنوان تصديق به غيب بپذيري تا آنكه خداوند آن را به تجربة شخصي نصيبت كند و اين ذوق و تجربه، از نقل و تقليد بينيازت سازد.»183
-23 يافتههاي فراخرد، براي عقل و انديشه، «راز»اند
دليل واقعي اين موضوع آن است كه: آشكار و نهان، دو عنوان نسبياند. بسا كه چيزي بر يكي از قواي ادراكي نهان بوده و بر قوة ديگري آشكار باشد.
اوليات كه نزد عقل آشكارند، براي حواس نهان بوده و از اسرارند... هر حقيقت بيانناپذيري نسبت به تعبير و بيان، راز و نهان است... بطوركلي نهان و راز هميشه نهان و راز است و آشكار و معلوم نيز هميشه آشكار و معلوم است. اين دو هرگز تغيير نمييابند، جز به دگرگوني احوال سالكان.»184
-24 آيا هر خردمندي در اين جهان وارد حوزة فراخرد ميشود؟
اما اينكه همه انسانها به همه مراحلي كه بعضي از افراد بشر ميرسند، برسند، امكان ندارد بلكه بايد يكي از آنان، به مراحل زيادي از فرا خرد، در اين دنيا دست يابد، در حاليكه هنوز حجاب بدن را كنار نگذاشته است. اما براي ديگران دستيابي به بيشتر اين مراحل نه در دنيا امكان دارد و نه در آخرت و اين سخني است راست و درست كه عرفا آن را به بصيرت درمييابند؛ چنانكه عقلا ميدانند كه ده از يك بيشتر است. آنكه به مرحلة فراخرد دست نيافته باشد، غالباً بر انكار آن اصرار ميورزد، تا آنكه مرگ پرده از پيش چشمش بردارد.»185
-25 نسبت خرد به فراخرد
همچنين خرد انسان نسبت به حوزة فراخرد، به منزلة بدن است نسبت به نفس و لذا عرفاي كامل، از ملاحظة قالب و شكل خردها، بر تفاوت دستيابي افراد به حوزة فراخرد، پيبرده، ميزان حضور روح فراخرد را، در بدنة خرد تشخيص ميدهند. و از اين لحاظ خردهاي غني و پربار را از فقير و تهي، كه انگار قالب بي روحند، جدا ميسازند.»186
-26 خرد در حد توانش، ترازوي درستي است
بدان كه خرد ترازويي درست است و احكامش يقيني و صادقند. اين ترازو درستكار و بيخلاف است. با اين وصف اگر كسي بخواهد با ترازوي عقل همه چيز را بسنجد، حتي امور آخرت، حقيقت نبوت و صفات ازلي را، يك طمع خام است و ناممكن.
اين انتظار بيجا، با تابش روشناييهاي حوزة فرا خرد، بتدريج از بين ميرود. چنانكه با دميدن سپيده، بتدريج ستارگان پنهان ميشوند.
از دست دادن اختياري اين انتظار، با زوال اضطراري آن فرق دارد. بهوش باش كه نلغزي! تو نميتواني كه بدلخواه خود، دست از اين انتظار بيجا برداري بلكه اين كار، به دميدن سپيدهاي كه گفتيم موقوف است. در آن صورت دست از آن برميداري، بخواهي يا نخواهي!»187
نتيجه و بررسي
-1 امكان دستيابي انسان به حوزة فراخرد.
-2 حوزة فراخرد از راه عقل و انديشه قابل درك و شناخت نيست.
-3 حدود توانايي عقل و انديشه.
-4 حدود كارآيي بصيرت.
الف - ادراك وجود حق (بند 4)
ب - ادراك صفات حق (بند 9)
ج - ادراك احوال عشق (بند 10)
د - ادراك ناتواني عقل (بند 11)
ه' - ادراك بخشي ديگر از واقعيتهاي جهان، غير از بخشي كه با عقل و انديشه قابل درك است.
-5 اشاراتي به حقيقت بصيرت.
-6 ويژگيهاي فراخرد.
الف - بينيازي از استدلال. (بند 1)
ب - انس و وابستگي به حقايق شهودي؛ يعني عارف نميتواند از يافتههاي خود جدا شود، برخلاف يافتههاي عقل كه ميتوان برخلاف آنها رفتار كرد يا از آنها چشم پوشيد. (بند 5).
ج - غيرقابل انتقال و آموزش بودن حقايق شهودي (بند 14، 15، 16 و 20).
-7 شرايط رسيدن به بصيرت.
-8 اقسام يافتههاي فراخرد.
-9 و نكتههاي ديگر.
پينوشتها:
-1 زبدةالحقايق، تصحيح عفيف عسيران، چاپ دانشگاه تهران، ص 4-7.
-2 همان، فصل 16.
-3 همان، فصل 17.
-4 همان، فصل 18.
-5 همان، فصل 20.
-6 همان، فصل 21.
-7 همان، فصل 22.
-8 همان، فصل 23.
-9 همان، فصل 24.
-10 همان، فصل 25.
-11 همان، فصل 26.
-12 همان، فصل 28.
-13 همان، فصل 45.
-14 همان، فصل 59.
-15 همان، فصل 61.
-16 همان، فصل 62.
-17 همان، فصل 63.
-18 همان، فصل 65.
-19 همان، فصل 82-85.
-20 همان، فصل 86.
-21 همان، فصل 88.
-22 همان، فصل 91.
-23 همان، فصل 92.
-24 همان، فصل 94.
-25 همان، فصل 95.
-26 همان، فصل 96.
-27 همان، فصل 97.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}